قربانی میخواهد!
از راه رسیده و نرسیده، گامهای آلودهاش را بر خاک ایران گذاشته و حالا قربانی میخواهد. گرگی است که بر گله خواهد زد و چوپان، به افتخار همنشینی با او، بهترینها را قربانی میکند.
سه قطره خونی که ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به پای نیکسون ریخته شد و سنگفرشهای دانشگاه تهران را نگین کرد، هنوز هم زنده و جاری است.
هنوز این قطرههای سرخ، بخار بلند میشود و اگر نبود که برای حفظ سنگر ایستادهاند، جاری میشدند و دانشگاه و تهران را با خود میبردند.
بوی تازگی که از عصاره جان دانشجو برمیخیزد، همراه با بوی سنگفرشهای لگدمال شده دانشکده فنی، در خیابانهای دانشگاه میپیچید، از زیر در میگذرد و تمام ایران را فرا میگیرد. آن وقت به یاد میآوری که در ۱۶ آذر، خشم و اعتراض دانشجویان را با گلوله پاسخ گفتند و تنهای نحیفشان را پیش پای نیکسون، به خاک و خون کشیدند.
قلمهای شکسته و دفترهای پاره را به یاد میآوری که اینجا و آن جا، روی پلههای دانشکده فنی افتاده بودند و فریادهای فرو خفتهای که از آن به بعد، هر سال، فضای دانشگاه را پر میکند.
هنوز هم اگر لابهلای دیوارهای دانشکده فنی را خوب بنگری، زخمهای گلوله را میتوانی ببینی؛ گلولههایی که ۱۶ آذر، پیکر دانشگاه را خراشیدند و آذر اهورایی را به بهمن جاویدان پیوند زدند.
خوب گوش کن! هنوز هم در راهروهای دانشگاه، صدای فریاد حق طلبانه دانشجویان شنیده میشود. مرگ را به ذلت ترجیح دادند و امروز، فریادی که برآوردند، به موجی عظیم تبدیل شده است که همچنان زنده و جاری به پیش میرود.
سید علی پور طباطبایی